گفتم دوستت دارم
گفت زندگیم روبه پایانست
گفتم چرا
گفت قلبم دقیقه های اخرش راسپری میکند
گفتم قلبم برای تو
گفت مرافراموش کن
گفتم دلم نمی تواند دوریت راتحمل کند
گفت پس خواهرم شو
گفتم باشه
ودو سه روزی گذشت ...
امدوگفت خداحافظ
چیزی نگتم وفقط به صدای شکستن قلبم گوش کردم وگریستم
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2